«از قلّه کوه تا به قعر آن سنگ تراشیدهاند. گویند در آن چاه گنجی عظیم و ماری موکّل است و کسان به طلب آن گنج بسیار رفتهاند و کشته شدهاند. گویند در زمان شاه عباس ثانی حاکم لار، سیّدی را در آن چاه فرستاد، بعد از مدتی مدید او را بیرون آوردند. نقل کرده هتل الیزه شیراز که چون داخل چاه شد م چندین هزار شمشیر دیدم که در اندرون چاه از چپ و راست بر یکدیگر میخورد. چون من دعا و قرآن همراه داشتم شنیدم که شخصی میگفت کار به وی مدارید که کلامالله با وی است. از آن جا گذشتم و قدری راه که به ته چاه رفتم باز چندین هزار تیر میانداختند، به وسیلهُ قرآن و دعا از آن جا گذشتم و به ته چاه رسیدم. بعد از زمانی تختی دیدم و مردی در بالای آن نشسته نورانی و ریش سفید، سلام دادم. جواب داد و گفت: به «عوض بیگ» بگو که از ما چه میخواهی، آقای تو عباس از این مال بهره ندارد، الاّ دسته خنجری هتل زندیه شیراز و یک اشرفی. خنجر را داد که به «عباس» بده، اشرفی را داد که به «عوض بیگ» بده. قدری خاک به من داد و گفت: ببین. چون نظر کردم چهار خیابان عظیم دیدم در این چاه. دو خیابان تا چشم کار میکرد ظروف و اوانی طلا و نقره بود و زر و جواهر بسیار خروار خروار برهم ریخته و در خیابان دیگر سپاهی مکمل ایستاده بودند. گفت: این مال و سپاه از قائم آل محمد است. برو بگو که تا سرچاه را بپوشند و به حال خود باشد که ضرر به او میرسد.»
مشاهده پست مشابه : دریاچه برم فیروز شیراز